زندگی معمولی من(:





دیروز رسما کارمو شروع کردم،ینی قرار نبود تا پنجشنبه کارم شروع بشه و با mr(: قرار گذاشته بودیم ک من تا پنجشنبه مریض تبینم و فقط بیام با محیط آشنا بشم ولی نمیدونم چی شد ک یهو دیدم وسط مریض دیدنام هیییییچ خبری از mr(: نیست و من موندم و حوضم((:

البته بدم نشد،دیگه یهویی ترسم ریخت و امروزم دوباره خودم تک پزشک واستادم و mr(: به کارای اداری رسید(:

یه مریض کوووووووچووووولو خیلی ناز داشتم ک دلم میخواست بخورمش ینی،در این حددددد ناز بود ینی((:

۲)دیروز از سر و صداها فهمیدیم ک یه گنجشک رفته تو کانال کولر مرکز لونه کرده و تخم گذاشته،خلاصه درپوش کانال کولر رو باز کردیم و مامانه رفته ولی بچه اش مونده بود و همچنان جیک جیک میکرد و با صدای این هی مامانش میومد تو مرکز و اونم جیک جیک میکرد،خلاصه امروز در یک عملیات نجات تونستیم جوجه اشم از تو کانال کولر نجات بدیم و پروازش دادیم((:

تیتر:سعدی(شاعر مورد علاقمه(: )

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۱۶
بانو (:

نظرات  (۱)

خسته نباشی بانو جان(:

پاسخ:
ممنووووووون((:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی